مقاله درباره بعثت رسول خدا 17 ص

ساخت وبلاگ
اختصاصی از ژیکو مقاله درباره بعثت رسول خدا 17 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

بعثت رسول خدا(ص) :

چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحى به آن

حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گردید.

کیفیت نزول وحى :

پیش از این گفتیم رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگى نزدیک مى‏شد به تنهایى و

خلوت با خود بیشتر علاقه‏مند مى‏گردید و بدین منظور سالى چند بار به غار

«حرا»مى‏رفت و در آن مکان خلوت به عبادت مشغول مى‏شد و روزها را روزه

مى‏گرفت و به اعتکاف مى‏گذرانید و بدین ترتیب صفاى روحى بیشترى پیدا کرده و

آمادگى زیادترى براى فرا گرفتن وحى الهى ومبارزه با شرک و بت پرستى و اعمال

زشت دیگر مردم آن زمان پیدا مى‏کرد.و بر طبق نقل علماى شیعه و روایات

صحیح،بیست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود ورسول خدا(ص)در غار«حرا»به

عبادت مشغول بود،در آن روز که به گفته جمعى روز دوشنبهبود حضرت خوابیده بود

و اتفاقا على(ع)و جعفر برادرش نیز براى دیدن محمد(ص)و یا بهمنظور شرکت در

اعتکاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابیده بودند.

رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب دید که وارد غار شدند و یکى در بالاى سر آن

حضرت نشست و دیگرى پایین پاى اوـآنکه بالاى سرش نشست نامش جبرئیل‏و آن که

پایین پاى آنحضرت نشست نامش میکاییل بودـمیکائیل رو به جبرئیل کرده گفت:

به سوى کدام یک از اینها فرستاده شده‏ایم؟

جبرئیلـ به سوى آنکه در وسط خوابیده!

در این وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پرید و چنانکه در خواب دیده بود در

بیدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود.

پیش از این محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب دیده بود و در بیدارى نیز صداى

آنها رامى‏شنید که با او سخن مى‏گفتند و بلکه همان طور که قبل از این اشاره کردیم از

دوران کودکى خداى تعالى فرشتگانى براى حفاظت و تربیت او در خلوت و جلوت

مأمور کرده بود که با او بودند.

ولى این نخستین بار بود که آشکارا فرشته الهى را پیش روى خود مى‏دید.

گفته‏اند:در این وقت جبرئیل ورقه‏اى از دیبا به دست او داد و گفت:«اقرء»یعنى بخوان.

فرمود:چه بخوانم!من که نمى‏توانم بخوانم!

براى بار دوم و سوم همین سخنان تکرار شد و براى بار چهارم جبرئیل گفت:

«اقرء باسم ربک الذى خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربک الأکرم،الذى علم بالقلم،علم الإنسان ما لم یعلم» .

[بخوان به نام پروردگارت که(جهان را)آفرید،(خدایى که)انسان را از خون بسته

آفرید،بخوان و خداى تو مهتر است،خدایى که(نوشتن را به وسیله)قلم بیاموخت.]

جبرئیل خواست از جا برخیزد و برود،محمد(ص)جامه‏اش را گرفت و فرمود:

نامت چیست؟گفت:جبرئیل.

جبرئیل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و این آیاتى را که شنیده بود تکرار

کرد،دید دردلش نقش بسته و دیگر از هیجانى که به وى دست داده بود نتوانست در

غار بماند از آنجا بیرون آمد و به سوى مکه به راه افتاد،افکار عجیبى او را گرفته و

منظره دیدار فرشته او رابه هیجان و وجد آورده بود.در روایات آمده که به هر سنگ‏و

درختى که عبور مى‏کرد،با زبان فصیح به او سلام کرده و تهنیت مى‏گفتند و در تواریخ

است که رسول خدا(ص)فرمود:همین که به وسط کوه رسیدم آوازى از بالاى سر

شنیدم که مى‏گفت:اى محمد تو پیغمبر خدایى و من جبرئیلم،چون سرم را بلند کردم

جبرئیل را در صورت مردى دیدم که هر دو پاى خود را جفتکرده و در طرف افق

ایستاده و به من مى‏گوید:اى محمد تو رسول خدایى و من جبرئیلم،در

این وقت ایستادم و بى آنکه قدمى بردارم بدو نظر مى‏کردم و به هر سوى آسمان که

مى‏نگریستم او را به همان قیافه و شکل مى‏دیدم!

مدتى در این حال بودم تا آنکه جبرئیل از نظرم پنهان شد،و در این مدت خدیجه از

دورى من نگران شده بود و کسى را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا دیدار نکرده

بودند به خانه خدیجه بازگشتند.

بازگشت رسول خدا(ص)به خانه و سخنان خدیجه

پیغمبر بزرگوار الهى به خانه بازگشت و به خاطر آنچه دیده و شنیده بود دگرگونى

زیادى درحال آن حضرت پدیدار گشته بود.خدیجه که چشمش به رسول خدا(ص)افتاد

بى تابانه پیش آمد و گفت:اى محمد کجا بودى؟که من کسانى را به دنبال تو فرستادم

ولى دیدارت نکردند؟

پیغمبر خدا آنچه را دیده و شنیده بود به خدیجه گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر

بزرگوار چهره‏اش شکفته گردید و گویا سالها بود در انتظار و آرزوى شنیدن این


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره بعثت رسول خدا 17 ص
ژیکو...
ما را در سایت ژیکو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1zhicko3 بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 2:29